بحث
براین است که در عصری که انسان در عصری که در علوم مختلف پیشرفتهای زیادی داشته است
آیا باز هم دین پژوهی و مراجعه به دین
برای حل مشکلات ضروری است.
برای
رسیدن به این پاسخ بررسی دو نظریه ضروری است
عده ای بر این اعتقادند امروزه پیشرفت
به این بلوغ فکری رسیده است. یعنی قادر است تمام مشکلات خود را با تکیه بر علم و دانش حل
کند حتی اگر در مواردی ناتوان از حل
مشکلات باشدمی تواند به اندیشمندان جهان
مراجعه کرده و راهکار مناسب را
از آنها در یافت کند به عبارتی
دیگر امروز جهان به دهکده کوچکی تبدیل شده که ایجاد ارتباط با افراد
به راحتی صورت می گیرد یعی با وارد شدن به یک سایت
علمی می توان راهکار مناسب را به دست آورد در نظر اینان دین پدیده ای کهنه و فرسوده که
تاریخ مصرفش به پایان رسیده البته اینان نمی گویند دین اصلا به درد نمی خورد بلکه معتقدند
دین فقط به درد دوران خط میخی و دوران عرب
جاهلیت می خورده زیرا اینان نمی توانستند
مسیر صحیح زندگی را تشخیص دهند به
ناچار وجود راهنما برای هدایتشان به مسیر سعادت
ضروری بود . اما امروزه بشریت آنقدر
رشد کرده که بتواند مسیر صحیح
زندگی را تشخیص داده و به عبارتی دیگر
مشکلات خود را حل کند در نظر ابتدای ممکن است
این طرز فکر پذیرفتنی به نظر آید
اما با کمی دقت و توجه به پیرامون خود به
این نتیجه می رسیم که علم و دانش بشر این توانایی را ندارد که به تمام سوالات اساسی و بسیاری پاسخ تعیینی و مطمئنی دهد.
.
بنابراین از دید گاه گروه بسیاری از افراد جامعه برای حل مشکلات و رسیدن به پاسخ منطقی و مطمئنی رجوع
به این امر ضروری است. اینان معتقدند هر اندازه
علم و دانش بشر پیشرفت کند باز هم
قادر نیست به تمام سوالات
اساسی پاسخ یقینی دهد زیرا علم و دانش
بشری نمی تواند از نقص نسبی و نقص مطلق جدا باشد یعنی انسان
نسبت به دیک سری از مسائل پاسخ می
دهد اما مطمئن نیست که پاسخ او با طل یا کامل
نشود همین رد و بطلان یا تکمیل شدن
نظر یات دلیل محکمی است بر نقص نسبی دانش بشری از طرفی
انسان نسبت به دیگر مسائل اصلا آگاهی ندارد
یعنی اگر مجموعه بشری دور هم
جمع شوند با زهم نمی توانند نسبت به سوالات اساسی کوچکترین نظری بدهد مثل اینکه از کجا آمده اند و نتیجه
زندگی بشر به کجا ختم می شود دلیل دوم این
دسته این است که
وجود مشکلات در جامعه ی بشری دلیل محکمی
بر ناتوانی بشر در حل مشکلات است
در
این مختصر قصد داریم به پاره ای از مشکلات
که جامعه را با بحران مواجه کرده است
اشاره کرده تا نتیجه بگیریم که بشر
از حل مشکلات خود ناتوان است این مشکلات عبارتند از :
این
بحران با تاملات کانت و دکارت از قرن 17 میلادی آغاز و اسپوزا در آثار خود
تداوم بخشید اینان معتقدند تنها
چیزی وجود واقعیت دارد که بتوان با عقل و دانش
بشر وجود ش را ثابت کرد یعنی هر آ
نچه وجودش باعقل بشری ثابت نشود وجود خارجی ندارد.
دراین
اعتقاد کلیه امور فرا طبیعی چون وجود خدا
معاد ، روح ، فرشته، جن، شیطان و
بسیاری امور دیگر که عقل نمی تواند به تنهایی آن را رصد کند به چالش کشیده می شود و تعار
ضی بین گروه الاهیون و دارندگان این تفکر
ایجاد می شود و در نتیجه جامعه دچار بحران
تجربه
گرایان افراطی بر این اعتقادند : تنها
چیزی وجود واقعیت دارد که تجربه حسی انسان
در آید یعنی با حواس ظاهری بتوان وجود آنها را ثابت کرد در این اعتقاد
هم تمام امور فرا طبیعی حتی خود عقل ریزی به چالش کشیده می شود.
این بحران زائیده
تجربه گرایی و عقل گرایی افراطی است
به محض اینکه انسان به دیگری اطلاعات دسترسی پیدا کند گمان می کند
که می تواند همه مشکلات خود و جامعه را حل کند حاصل از اینکه این غرور کاذب عقلی است با توجه به اینکه علم و دانش بشر