دانلودپایان نامه تجزیه و تحلیل هنر پیکر تراشی هنر اشکانی با نگاهی به اصول هنر هلنی
این پروپوزال کامل در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد
چکیده
از نیمه ی هزاره اول قبل از میلاد میان اقوام ایرانی و یونانی به تدریج روابط چند جانبه ای بوجود آمد این روابط که بیشتر قهر آمیز بوده ، تاثیر و تاثیراتی دو طرفه مابین این دو فرهنگ (اشکانی-هلنی) انجامید.
جهت تسهیل در طبقه بندی ، مجسمه های دوران پارتی به دو دسته ی غربی و شرقی تقسیم می گردد. دسته غربی در محدوده ی بین النهرین (پالمیره الحضره نمرود داغ) می باشد و دسته شرقی محدود به جنوب غربی ، غرب و شمال شرق ایران است .
هنر پیکر تراشی پارتی با این ویژگیها ابتدا در شهرهای مرزی جنوبی آغاز گشت و سپس به سوی شرق گسترده شد تا این که منطقه ای را در برگرفت که از پالمیر در جنوب گرفته تا شمال شرق ایران منطقه گنداره و شمال غربی هند وسعت یافت . به یقین می توان گفت که هیچ یک از ادوار فرهنگ کهن سرزمین ما به اندازه ی حکومت اشکانی دارای مجسمه های متنوع نیست . پیکرکها و مجسمه های موجود در مرز های ایران و جهان به نوعی بیانگر هنر دینی سرزمین ماست .
بررسی این روابط متقابل یکی از ارکان اساسی در جهت شناخت هر کدام از این تمدنهاست . در این پایان نامه سعی شده است که میزان و کیفیت تاثیرات یونانی (هلنی) در حوضه های فلسفی ، اسطوره ، ادبیات ، هنر ، سیاست و ... بر هنر پیکر تراشی ایران در دوره اشکانی بررسی شود و در پایان سعی شده است تا در صورت امکان نتایج حاصل از این نوع نگاه در مطالعه گاهنگارانه داده های هنر دوره اشکانی لحاظ شود.
چکیده
مقدمه ۱
فصل اول : کلیات ۲
۱ ) بیان مسئله ۳
۲ ) سابقه و ضرورت انجام تحقیق ۳
۳ ) فرضیه ها ۳
۴ ) اهداف بررسی ۴
۵ ) روش انجام تحقیق ۴
فصل دوم : نگاهی به تاریخ و فرهنگ عصر پارتیان (اشکانیان) ۵
۲ . ۱ ) تاریخ و فرهنگ اشکانیان ۶
۲ . ۲ ) چگونگی تشکیل حکومت پارتیان (اشکانیان) ۸
۲ . ۳ ) خواستگاه قوم اشکانیان ۹
۲ . ۴ ) اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و تقلای پارتیان (اشکانیان) ۱۰
۲٫ ۵ ) دین پارتیان ۱۲
۲ . ۶ ) انقراض حکومت اشکانیان ۱۵
فصل سوم : هلنیزم و مبانی فکری، فرهنگی و هنری آن ۱۶
۳ . ۱ ) اسطوره و مذهب ۱۹
۳ . ۲ ) مکاتب فلسفه ۲۳
۳ . ۳ ) هنر(پیکرتراشی – سفالگری – نقاشی – معماری) ۲۸
۳ . ۴ ) دورۀ هندسی و آرکائیک ( ماقبل کلاسیک ) ۲۸
۳ . ۵ ) کلاسیک پیشین ۳۳
۳ . ۶ ) کلاسیک پسین ۳۸
۳ . ۷ ) هلنستیک (عصر هلنی ) ۳۸
فصل چهارم : ویژگیهای زیباشناسی هنر هلنی در پیکرتراشی ۴۲
۴ . ۱ ) واقعیت گرایی یا طبیعت گرایی ۴۳
۴ . ۲ ) پرسپکتیو (فضاهای دو بعدی و سه بعدی) ۴۵
۴ . ۳ ) پلاستیسیته (هنرهای تجسمی) ۴۷
۴ . ۴ ) ایستایی متعادل ۴۸
۴٫ ۵ ) تصویر سوارکار اسب ۵۳
۴ . ۶ ) مدل مو و ترکیب چهره ۵۳
۴ . ۷ ) تجسم خدایان در صورت انسانی ۵۵
۴ . ۸ ) برهنگی ۵۶
فصل پنجم : نفوذ و تأثیر نقشمایه های هلنی در پیکرتراشی اشکانی ۵۸
۵ . ۱ ) نقشمایه های اساطیری ۵۹
۵ . ۱ . ۱ ) شخصیتهای اسطوره ای ۶۱
۵ . ۱ . ۱ . ۱ ) آفرودیته ۶۱
۵ . ۱ . ۱ . ۲ ) مدوسا ۶۳
۵ . ۱ . ۱ . ۳ ) هراکلس ۶۴
۵ . ۱ . ۱ . ۴ ) پان ۶۶
۵ . ۱ . ۱ . ۵ ) اروس ۶۷
۵ . ۱ . ۱ . ۶ ) آرتمیس ۶۷
۵ . ۱ . ۲ ) نمادها ۶۸
۵ . ۱ . ۲ . ۱ ) پرتو (شعاع) نور پیرامون سرِ بندگان یا شخصیتهای اسطوره ای ۶۹
۵ . ۱ . ۲ . ۲ ) لنگر ۶۹
۵ . ۲ ) نقشمایه های غیراساطیری ۶۹
۵ . ۲ . ۱ ) زوج های اروتیک ۷۰
۵ . ۲ . ۲ ) لباسهای یونانی (یونانی – رومی ) ۷۱
۵ . ۲ . ۳ ) لباسهای نظامی ۷۱
۵ . ۲ . ۴ ) لباسهای غیرنظامی ۷۲
۵ . ۲ . ۵ ) چهره های شبیه به ماسک ۷۳
فصل ششم : نفوذ و تأثیر روش یونانی در پیکرتراشی اشکانی ۷۵
۶ . ۱ ) پیکره هایی که دارای فناوری ساخت خالص یونانی هستند ۷۷
تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری ۸۳
تصاویر ۱۲۰-۹۱
فهرست منابع فارسی ۱۲۱
فهرست منابع لاتین ۱۲۴
اسطوره و مذهب :
دخالت و نفوذ اسطوره در زندگی خصوصی و عمومی یونانیان و اساساً در تمام فعالیتهای ذهنی و روحی آنان و استفاده شئون مختلف هلنیسم یعنی هنری زیبا – بویژه پیکرتراشی – و ادبیات از این اساطیر، اهمیت طرح و بررسی انها را نشان می دهد.
در دنیای هلنی آداب و مناسک مذهبی و آیینی بصورت پیچیده ای با اساطیر درهم تنیده شده بود و اغلب جشن های مذهبی عمومی بارویدادهای اسطوره شناختی خاصی پیوند داشت و در مراسمی که به این مناسبت ها برگزار می شد، این رویدادها گرامی داشته می شد. مثلاً «سرود برای دیمیتر که روایتی اسطوره شناختی را با اشاراتی به رازهای الوسیس درهم تنیده است، مثال مشخصی از درهم تنیدگی تجزیه ناپذیر اسطوره و کیش یونانی است[۱۱].» )
این درهم تنیدگی غیر قابل تفکیک اساطیر و مذهب در دنیای هلنی، نگارنده را ناگزیر از طرح این دو مسأله ذیل یک سرفصل می کند.
در رابطه با زمان پیدایش اساطیر یونانی نظریات مختلفی ارائه شده است، اما به طور کلی از میان اسطوره های یونانی موارد معدودی را می توان یافت که در دورانهای تاریخی ساخته شده باشند. به نظر میآید که بخش اعظم آنها به اندازۀ خود تمدن یونان قدمت داشته باشند.
برای درک اهمیّت اساطیر یونانی و دقت و ظرافتی که در آنها بکار رفته است باید متوجه بود که یونانیان بخصوص تا آغاز جنگهای پلوپونز، بحقیقت اساطیر ایمان داشتند و آنها را در زمره حکایات ساده و داستان می انگاشتند. هومر Mythos را به معنای حکایت و سرگذشت راست یا دروغ استعمال کرده ولی در قرن پنجم و نخستین بار پیندار (پینداروس)، آن را به معنی وهم و خیال و در مقابل Logos ، حکایت راست، بکار برده بطور کلی اساطیر یونانی در طول تاریخ خود، یعنی پس از آنکه در دوره های پیش از تاریخ، ابداع شدند، در سه مرحله تحولات و تغییراتی در انها بوقوع پیوست که این مراحل را می توان مرحلۀ حماسی، مرحلۀ تراژیک و مرحلۀ فلسفی نامید.
اساطیر مرحلۀ اول محصول دورهای هستند که در آن، میان خداشناسی و اخلاق هیچ پیوندی وجود نداشت[۱۲].
منظومه های هرمری و کلاً حماسه های این دوره فقط به ذکر عملیات قهرمانان پرداخته، به روانشناسی آنها توجهی نداشته اند و کمتر به قضاوت و نقد اخلاقی می پرداختند. این دوره، دوره ی حاکمیت سرنوشت هم بر خدایان و هم بر قهرمانان است. در مرحلۀ دوم خداشناسی و اخلاق ترکیب می شوند[۱۳]. از آنجائیکه یونانیان میان طبیعت بشر و طبیعت اطراف تفاوتی قائل نشدند. پس به این نتیجه رسیدند که قوانین حاکم بر جهان مادی باید بر جهان اخلاقی نیز حاکم باشد. در این هنگام است که خدایان اخلاقیت می یابند و آن نیروی مافوق خدایان که یونانیان دوره های نخستین به آن اعتقاد داشتند تبدیل به نیروهایی می شود که تجلی ارادۀ زئوس و نیروهای الوهی دیگره بوده[۱۴] و دیگر اینکه شمار خدایان کم شده و در یک خانواده یا یک شورای خانوادگی جمع شد.
این دوره، دورۀ ظهور تراژدی است و اسطوره ها بیشتر در قالب تراژدی ها نمایانده می شوند. تراژدی دیگر حکایت و قصه ای ساده ای محسوب نمی شد بلکه تفکر و تعقل درباره ی حادثه ای بشمار می رفت و تراژدی نویسان تحت تأثیر سوفسطلائیان به نقد اخلاقی نیز توجه می کنند.
قهرمان تراژدی با آنکه صورت انسانی به خود می گیرد و در هوسها و امیال و همچنین مصائب بشری شرکت می جوید، بازهم در دنیای جداگانه که همه چیز در آنجا با عظمت تر و همچنین وحشتناک تر است و از هر جهت «نمونه» و سرمشق محسوب می شود زندگی می کند.
هر چند در اغلب اساطیر قهرمان مرد و زن نقش مهمتری ایفا می کنند و اساساً یونانیان، خدایان و قهرمانان اساطیری خود را در صورت انسانی مجسم می کردند. اما دنیای قهرمانان و خدایان بطور مشخصی از هم تفکیک نمی شد. چون حقیقت الوهی و بشری در زندگی یونانی بهم در آمیخته، در شخصیت قهرمانان داستانی نیز همین خصوصیات تجلی می کرد و سپس توجه به منشاء خدایی یا انسانی آنها بی فایده است، هر قهرمان در عین حال در هر دو صحنه (خدایی یا انسانی) خودنمایی می کرد.
بتدریج سوفسطائیان و نیز اوریپیدا[۱۵]، اساس اعتقاد به اساطیر را متزلزل کردند. هر چند به عقیده ی نیچه عامل اصلی این کار سقراط بود. او می گفت «افکار و تمایلات سقراط موجب مرگ اساطیر شد» و «مرگ تراژدی پایان و خاتمۀحیات اساطیر نیز محسوب می شد»[۱۶].
اما علیرغم تصور نیچه باید توجه داشت که سقراط و افلاطون با مطرح کردن آرای خویش همانند سوفسطاییان اسطوره را یکسره کنار نگذاشتند بلکه در راه بیان مقصود، از آن استفاده کردند.
عدم تساوی نسبت زبان و اندیشه در فلسفه افلاطون، بسیاری از شارحان فلسفه ی او را براین اعتقاد راسخ ساخته که، افلاطون خواسته افکار بیان نشدنی را در قالب اسطوره بیان کند. «از قرن سوم ق . م که افکار یونانی تحت تأثیر فلسفه قرار گرفت، در اساطیر نیز همین تحول آغاز گشت. رواقیون، اساطیر را برای درک حقایقی درباره ی طبیعت عالم مطالعه می کردند. در نظر آنها اساطیر، صورت پیچیده و کنایت آمیزی از حقایق عقلی بود. زئوس دیگر فاتح و شکست دهنده ی تیتانها محسوب نمی شد. وی را اصل مجرد عقل، نخستین محرک و غایت نهایی، خود هستی می دانستند و چون مسأله توحید در نظر رواقیون اهمیتی کسب کرد، اهمیت مقام زئوس در مقابل سایر خدایان، روز بروز افزایش یافت».
در این دوره که سومین مرحله ی تحول اساطیر است، تلاش می شد که با دور کردن شاخ و برگهای اضافی و شگفت از اساطیر، آنها را با عقل و منطق تطبیق دهند[۱۷]. مثلاً «اپیکوریها که منکر دخالت خدایان در امور بشر بودند، آنرا برای توجیه مسایل اخلاقی مورد استفاده قرار دادند[۱۸]». به این ترتیب، کوششی که برای تطبیق اساطیر با عقل انجام گرفت، با بیرون ریختن و طرد جوهر حیاتی و عوامل زندۀ اساطیر، مطلقاً منکر وجود آنا شد. این مسأله اهمیت و میزان نفوذ فلسفه در عقاید عصر هلنی بشدت نمایان می سازد، بخصوص اگر در نظر بگیریم که «حکمای اولیه یونان شاید نقش ایزدان را به آن گونه ای که اساطیر ترسیم می کردند، حذف کرده باشند، اما خود الوهیت را از صحنه ی عالم نراندند، بلکه به معرفی آن به مثابه ی نیروی پنهان و لایتغیر و حاکم بر جهان نشان دادند»[۱۹]. نکته بسیار مهم در اساطیر یونانی این است که «در هیچیک از این مراحل سه گانه، تعیین صورت اصلی اساطیر که اصولاً اساس و منشاء تاریخی یا جغرافیایی و یا مذهبی و … داشته و برای توجیه آنها، به حکایت عامیانه و فولکلوری متوسل می شدند، مقدور نیست».
در اینجا لازم است به بعضی از آیینهای رازورانه قلمرو هلنی از قبیل آیینهای اورفئوستی[۲۰]، الوسیسی[۲۱]، دیونیزوسی[۲۲]، گنوسی[۲۳]، و … اشاره کنیم. وجه مشترک این آیینها، جنبه ی عارفانه و راز آمیز آنهاست. این آیینها اکثراً با رویدادی اسطوهر شناختی پیوند داشتند و از آنجائیکه راز آمیزی وجه غالب این آیین بوده، لذا تعیین دقیق هویت آنها به راحتی مقدور نیست[۲۴].
برچسب ها:
فایل تجزیه و تحلیل هنر پیکر تراشی هنر اشکانی با نگاهی به اصول هنر هلنی