}
عدم وجود ماده چاق کننده
(ماده السِمن ) در غذا.
}
کثرت استعمال غذای ملطف که
در بدن خون زیادی تولید نمی کند .
}
عادت به خوردن غذاهایی که خون تولیدی از آنها ردی الکیموس است . (دم
زکی تولید نمی شود )
}
ضعف قوه هاضمه یا متصرفه در
غذا .
}
سکون مفرط که به سبب آن تنام معه قوه الجذب
بویژه در کسانی که عادت به ریاضت داشتند وقوه جاذبه به معا ونت آن ، غذا را جذب می
کرد و دفعتا آنرا ترک کردند.
}
به علت
بزرگی طحال ، خون بیشتری را بخود جذب کرده و مانع جذب آن بسوی کبد می شود .
}
وجود کرم
در بدن (دیدان).
}
تنگ شدن
مسامات بدن و انسداد آنها بوسیلة اخلاط وعدم جذب غذا.
}
کثرت
تحلیل بعلت ورزشهای سریع و هموم و غموم و امراض محلله .
}
ضعف قوه جاذبه در اعضایی که فاسد المزاج بوده و
اکثر آنها مزاج سرد دارند.